ارشد

ساخت وبلاگ
دخترک عزیزتر از جانم! مامان جانم! دتر جانم! خیلی اتفاقات در این مدت اندک افتاده است که خیلی ها نمی دانند. تقریبا یک سال پیش عزمم را جزم کردم. شروع کردم به پیاده روی های طولانی دورتادور پارک محبوبم. نمی دانی دتر جانم! اولین شب از درد کمر اصلا نتوانسته بودم بخوابم. نه می توانستم بنشینم و نه می توانستم دراز بکشم و حتی نمی توانستم راه بروم. من اما از تلاش دست بر نداشتم. ادامه دادم. باز هم دورتادور پارک را قدم زدم. به این امید که وزن کم کنم تا بتوانم تو را داشته باشم. از آن روزها کمی گذشت و دردسرهای جدیدی شروع شد. آزمایش پشت آزمایش؛ سونوگرافی پشت سونوگرافی. هر بار به چیزی گیر دادند و هر بار قلبم را لرزاندند. بعد از کلی اذیت کردن و اذیت شدن اعلان بی خطری می کردند! این روزهای آخر هم دست از سر تو و من برنداشته اند. هنوز هم آزمایش دارم و هنوز هم باید سونو شوم. بماند که ریزه میزه بودنت مرا چقدر به دردسر انداخت. بماند که برای جان گرفتنت چقدر غذا خوردم و چقدر چاق شدم. بماند که چقدر این آخری ها کمردرد شده ام و چقدر هر روز از درد می نالم و گریه می کنم. دتر جانم! این ها را نمی گویم که گمان کنی منتی بر سر تو گذاشته ام. نه! به هیچ عنوان. این ها را می گویم تا بدانی من برای داشتنت از تمامم مایه گذاشته ام. از تمامم. اگر روزی به عشق من نسبت به خویش شک کردی این نوشته ها را بخوان. ارشد...
ما را در سایت ارشد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fmeechkaa3 بازدید : 42 تاريخ : شنبه 14 مرداد 1402 ساعت: 17:57

بیست و دوم تیرماه سال یک هزار و چهارصد و دو، ساعت ۱:۴۲ بامداد در بدترین شرایط جسمی من دخترم به دنیا آمد. به دنیا آمدن نرگس مادر تنها یک معجزه بود. خدایا شکرت.

ارشد...
ما را در سایت ارشد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fmeechkaa3 بازدید : 45 تاريخ : شنبه 14 مرداد 1402 ساعت: 17:57